مواظب خودت باش...
شبهای باقیمانده عمرت
به این سادگیها
صبح نخواهند شد ...
نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392 ساعت 2:23 نویسنده asal
کدامین چشمه سمی شده که اب از اب میترسد
که حتی
ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد
گرفته دامن شب را غباری انچنان در هم
که پلک از چشم وچشم از پلک وپلک از خواب
میترسد...
ارسالی از PEYMAN
بابا لنگ دراز عزیزم !
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!
وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ...
چیزی شبیه غرور!
بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن
و بگذار دوستت بدارم ...
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ...
نمیگذارم ...
نمیخواهم ...!
بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم ...
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم ...!
کاش میشد گوشه ای نوشت:
خدایاااا
خیلی خسته ام!
فردا بیدارم نکن...
ارسالی از PEYMAN
یه جایی توی قلـــــبت هست که روزی خــــــونهء مـــــــن بود
هر چه میخواهم غمت را در دلم پنهان کنم
سینه میگوید که من تنگ امدم فریاد کن
ارسالی از
PEYMAN
بگـــذر تابستان
حالم با تـــو خوب نمی شـــود
پاییــز حال مرا خوب می فـــــهمد...
بیادت هست میگفتی
اگر ترکم کنی روزی تمام عمر میسوزم
کنون ان روزها رفتند تو هم رفتی
و من
تنها بیادت اشک میریزم
دلنوشته ارسالی از PEYMAN
آ ن شَـــب ...
کِــﮧ مـــآه عآشـِــقــآنـِـﮧ هـــآیِمـآن رآ
تمآشآ مے کَـــرد ...
آن شَــب کـِـﮧ شَــب پَــره هـــآ ...
عآشِــقـــآنـِـﮧ تَــــر ...
نـــُـور رآ مے جُســـتَند ...!
و اُتـاقم ...
سَرشآر از عَطرِ بوســﮧ و تَرآنــﮧ بُــود... !
دآنِستَم...
تــُـــو پـــژواکِ تمــــآم عـــآشـِـقـآنـِـﮧ هآے تآریخے...