دیگر نباش!!!
بودنتـــــــــــــ ،
تنهـــــا دلتنگــــتـــرم می کنـــد...!
نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1398 ساعت 12:30 نویسنده asal
دیگر نباش!!!
بودنتـــــــــــــ ،
تنهـــــا دلتنگــــتـــرم می کنـــد...!
اینجا کسیست که در اوج بی کسیست...
باشد پرنده! كوچ بكن سمت خانهات
هرچند سخت ميگذرد با بهانهات
آنجا اميدوارم از آواز پر شوی
موسيقی و غزل بشود آب و دانهات
خــــــــــدایا خستـــــــــــــه ام
بـــــــی پناهــــــــــم
تنـــــــــها امـــــــــیدم تو هستــــــــی
فراموشـــــــم مکـــــــــن
چه سختـــــــــه آخر جاده بفهمـــــــــــی
تمــــــــــــوم راه رفته
اشتبـــــــــــــــاهه...
دلم عجیب گرفته است
آنقدر که خنده هایت هم
شادم نمیکند دیگر...
نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پـیــر...!!!
دل اگر بستی ، محکم نبند !
مراقب باش گره کور نزنی …
او میرود و تو میمانی و یک گره کور …
پاییز است فصل باران
راستی پاییز؟!
من بارانی ترم یا تو؟
تو یک فصل میباری اما من چهار فصل...
هیچ وقت کاری نکنیم که آدم های ارزون برامون گرون تموم شن...
از قوی بودن خسته ام!
دلم یک شانه میخواهد که تکیه دهم به آن بیخیال همه دنیا و دلتنگی هایم را ببارم
اگر آمدى به دلت بد نیار
شهر همان شهر است
کوچه همان کوچه و خانه همان خانه
تنها من کمى مرده ام !
کوک می کنم چشمانم را روی آمدنت.
نمی آیی و من برای همیشه خواب میمانم...
خدایا...
لطفا فردا صبح از روی آن یکی دنده ات بیدارشو
ما به خوشبختی نیاز داریم تو به کمی تنوع
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم …
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است . . .
دلم یخ میزند گاهی ، دراین سرمای تنهایی
شبم قندیل میبندد از این یخهای تنهایی
قلم آهسته می راند بر این خط بلند ، اما
گمانم یاد می گیرد ز من انشای تنهایی . . .
شیشه نازک احساس مرا دست نزن
چندشم میشود از لکهء انگشت دروغ
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش می مردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
این روزها...
نبضم کند میزند...
قلبم تیر می کشد...
دارم صدای خرد شدن احساسم را
لا به لای چــرخ دنـــده های زندگـــی می شنـــوم...
رو جعبه دلم نوشتم:
شکستنیها شکست!!!
هر جور مایلید حمل کنید ... :(
دلنوشته PEYMAN
یکی میپرسد اندوه تو از چیست
سبب ساز سکوت مبهمت کیست
برایش صادقانه مینویسم
برای آنکه باید باشد و نیست
دلنوشتهء نیما